سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]
دل سوخته - چفیه
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • این سئوالی است که پیش ازهر پرسش دیگری ذهن هر مسلمانی را به خود جلب می کند.چگونه باید انتظار کشید؟ما در زمان غیبت امام زمان(عج)چه وظیفه ای داریم؟چه باید بکنیم که امام زمان(عج) از ما خشنود گردند؟ آشنایی با وظایف منتظر در زمان غیبت ما را یاری خواهد نمود که هرچه نیکوتر انتظار قیام آن بزرگوار را بکشیم.در اینجا اندکی از آن وظایف برای شما عزیزان یادآوری می گردد:

     1- شناخت حضرت مهدی(عج):یکی از مهم ترین وظایف ما در زمان غیبت شناسایی آن بزرگوار است و باید بدانیم که مقصود از این شناسایی تنها آشنایی علمی و یا تاریخی با آن حضرت نیست.بلکه باید به مقامات معنوی آن بزرگوارعرفان پیدا کنیم و امید است در مرحله بعد به آن حضرت قلبا محبت داشته باشیم.

     2- باید بدانیم که اگر از امام زمان خود دوریم.اگر حضرت مهدی(عج)غایب است اگر رنج می کشیم همه وهمه نتیجه ی اعمال زشت خود ماست.پس باید خود را بسازیم.باید اعمالمان را اصلاح نماییم گویی همواره در مقابل مولایمان امام زمان(عج) قرار داریم.حضرت مهدی (عج)نیز به این نکته نظر دارند آنجا که می فرمایند: فلیعمل کل امری منکم ما یقرب به من محبتنا و لیتجنب من کراهتنا و سخطنا. هریک از شما باید به آنچه که به وسیله ی آن به دوستی ما نزدیک می گردد عمل کند و باید از آنچه که به وسیله ی آن به ناخوشنودی و خشم ما می رسد بپرهیزید.

     3- پس از آنکه حضرت مهدی (عج)را شناختیم و اعمال صالح پیشه کردیم باید به دگرسازی و شناساندن آن بزرگوار به دیگران بپردازیم و این وظیفه ای بس مهم وعظیم است.

     4- دعا:برای آن حضرت دعا کنیم و ظهور آن حضرت را از خداوند بخواهیم که خود او فرمود: اکثروا الدعا بتعجیل الفرج و ان ذلک فرجکم. برای فرج بسیار دعا کنید که به راستی گشایش خود شما نیز درآن است.دعا عهد را صبح ها بعد از نماز حتما بخوانیم.در قنوت های نماز دعای فرج را فراموش نکنیم که دعا کردن برای آن حضرت از حقوقی است که آن بزرگوار به گردن ما دارند.و نیز دعای ندبه را که زبان حال یک فرد منتظر و شیدای شیعی و سر شار از معانی جالب و ژرف است در روزهای عید و هر جمعه صبح بخوانیم.

    5- صدقه:برای سلامتی آن حضرت صدقه بدهیم و پس ازنمازهای یومیه خواندن آیت الکرسی را برای سلامتی آن حضرت فراموش نکنیم.

    6- حل مشکلات و ناراحتیهای خود را از آن حضرت بخواهیم و مطمئن باشیم که ایشان مناجات های مارا می شنود و به آن پاسخ می دهند.(ان شاالله تعالی)

    7- از نواب عام آن حضرت فقهای بزرگ شیعه پیروی نماییم و بدانیم که به فرمان حضرت در زمان غیبت تحت سرپرستی آنها هستیم.

     8- دو امر مهم یعنی انتظار فرج و صبر در مقابل ناملایمات را از خداوند متعال مسئلت نماییم.پیرامون وظایف ما نسبت به حضرت ولی عصر(عج)مسائل بیشتری را می توان عنوان نمود که بیان آنها در این مختصر نمی گنجد.



    دل سوخته ::: جمعه 85/10/29::: ساعت 8:12 عصر
    محبت دوستان: نظر

    خیلی راحت وخودمانی وجدی می آمد در جمع شورای فرماندهان لشکر وبه همه مان می گفت:

    من هیچکدام ازشما را فرمانده نمی دانم شما فقط درلفظ فرمانده اید.

    درحقیقت تک تک تان نوکراین بچه های بسیجی هستید.

    خدمتگزار بودن درنظام اسلامی یعنی نوکر بودن. بعد درجمع بچه های

    لشکرتمام فرمانده گردان ها را می آورد جلوی تریبون ومی گفت:

    ((این عزیزان فرمانده شما هستند. اما درعمل آمده اند نوکری شما را بکنند

    شما هم باید در عمل روی کار آنها نظارت داشته باشید)) می گفت:

    ((شما ولی نعمت من هستید من هم نوکر شما هستم))



    دل سوخته ::: پنج شنبه 85/10/21::: ساعت 9:19 عصر
    محبت دوستان: نظر

    آمریکا پاسگاه ریس. سه نفر بودند توی بک اتاق.

    وحید به آمریکا رسیده ونرسیده عوض شده بود.نماز را کاملا بوسیده بود وگذاشته بود کنار.

    سر از کافه پایگاه هم در آورده بود.چند تا عکس هنر پیشه ها را هم زده بود روی دیوار!

    برای همین بود که عباس! اتاق را با طناب به دو قسمت تقسیم کرده بود.

    هیچکس نبا ید به خاک دیگری تجاوز می کرد.ادامه داشت تا روزی که وحید حالش به هم خورد .

    از درد به خودش می پیچید.عباس برایش آمبولانس گرفت وبردش بیمارستان.

    چند روزی هم پیش او ماند.با هم برگشتند.صبح روزی که وحید برای نماز صبح بلند شده بود

    دیگر خبری از طناب مرزی نبود.



    دل سوخته ::: سه شنبه 85/10/19::: ساعت 5:35 عصر
    محبت دوستان: نظر

    صد و بیست روزاول سال 1367راباید از تلخ ترین روزهای دفاع مقدس دانست.روزهایی که منجر به عقب نشینی از فاو،جزایرمجنون حلبچه و...گردید هواپیمای مسافربری ایران با 290مسافر توسط آمریکایی ها ساقط گردید.سکوی نفتی ایران مورد حمله قرار گرفت. قیمت نفت به کمترین حد خود رسید وجنگ نفتکش ها هم به اوج.مناطق مرزی ایران در غرب کشور مورد حمله شیمیایی بعثی ها قرار گرفت.تجهیزات نظامی پیشرفته آنها به چندین برابر رسید وتحریم تسلیحاتی گسترده تر از قبل بر علیه جمهوری اسلامی اعمال گردید... حضرت امام خمینی(ره)برای صیانت از دین وحفاظت ازجمهوری اسلامی وعمل به تکلیف شرعی با خداوند معامله کرد وبا توجه به نظر کارشناسان ودلسوزان قطعنامه 598 وآتش بس را در 27 تیرماه آن سال پذیرفت. پذیرش قطعنامه ای که برخلاف تصور و تحلیل بعثی ها وحامیان منطقه ای وجهانی آنها بود،آنها را دچاربن بست سیاسی ونظامی نمود.تهاجم نظامی مجدد بعثی ها ومنا فقین با رشادت ودلاوری رزمنگان اسلام به شکست انجامید وبن بست نظامی حاصل منجربه حمله بعثی ها به کویت در دو سال بعد گردید حمله ای که رهایی آزادگان در بند را به دنبال داشت ومتحدان قدیمی را به دشمنان جدید مبدل ساخت.ارتش آمریکا با بودجه 500 ملیارد دلاری به منطقه لشکر کشی نمود .عراق به محاصره درآمد و تحریم شد و سرانجام صدام سرنگون وبه دار مجازات آویخته شد.اما این همه ماجرا نبود.ارتش مدرن آمریکا در باتلاق عراق گرفتار گردید و با چندین هزار کشته و مجروح جز رسوایی ابوغریب و ...چیزی عاید او نگردید و از میان آتش و خون نخستین دولت شیعی بعد از گذشت هزار سال شکل گرفت.دولتی متحد و هم سو با جمهوری اسلامی ایران. تصمیم پذیرش آتش بس تصمیمی تلخ بود اما ثمره ای شیرین در برداشت: با هم بخشهایی از پیام حضرت امام (ره) در مورد دلایل پذیرش قطعنامه را که اخیرا منتشر شده است را می خوانیم.پیامی سراپا سوز اما در اوج اخلاص وعرفان وسرا پا حماسه وشور واستقامت ... شما عزیزان از هر کسی بهتر می دانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم وبرای صیانت از دین او وحفاظت از جمهوری اسلامی اگر آبرویی داشته باشم خرج می کنم خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم وبرای دین تو جنگیدیم وبرای حفظ دین توآتش بس را قبول می کنیم. خداوندا توخود شاهدی که ما لحظه ای با آمریکا وشوروی وتمام قدرتهای جهان سرسازش نداریم وسازش با ابر قدرت ها وقدرت ها راپشت کردن به اصول اسلامی خود می دانیم. خداوندا در جهان شرک و کفر و نفاق،در جهان پول و قدرت و حلیه ودوروئی ما غریبیم.تو خود یاریمان کن.خداوندادرهمیشه تاریخ وقتی انبیا و اولیاء و علما تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردندوعلم و عمل را در هم آمیزند و جامعه ای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفت های ابوجهل ها وابو سفیان های زمان خود مواجه شده اند.خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را برای رضای تو قربانی کردیم.غیر از تو هیچ کسی را نداریم.ما را برای اجرای فرامین و قوانین خود یاری فرما.خداوندا،از تو می خواهم تا هرچه زودتر شهادت را نصیبم فرمایی...شما می دانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامی مان چنین تصمیمی گرفته اند خدارا در نظر بگیرید و هرچه اتفاق می افتد از دوست بدانید.



    دل سوخته ::: چهارشنبه 85/10/13::: ساعت 10:53 عصر
    محبت دوستان: نظر

    از زبان حاج رسول رحیمی

    مردی که زندگی در این دنیا برای‌اش بسیار سخت شده‌بود.

    وجودش سراسر درد بود؛ دردِ بودن در دنیا، دردِ دوری از شهدا، دردِ دوری از خرازی، دردِ دوری از باکری.

    مردی که سراسر وجودش امید به خدا بود.

    در روزگاری که از همه چیز خبری هست الا شهادت، او در برابر پروردگارش ناله سر می‌داد و وصل به دوستان شهیدش را طلب می‌کرد.

    پوست و گوشت و استخوان‌اش با جهاد در راه خدا درآمیخته بود.

    از ابتدای پیروزی انقلاب برای سرکوبی اشرار و عوامل ضد انقلاب به کردستان رفت.

    بعد از آن تا آخرین ساعات دفاع مقدس در جای جای جبهه‌های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان به میهن اسلامی حضوری فعال داشت.

    حضورش در جبهه‌ها مایه‌ی قوت قلب یاران و رزمندگانش و موجب دلهره و هراس دشمنان بود.

    او همیشه ناممکن‌ها را به موفقیت تبدیل می‌کرد.

    در تمامی عرصه‌ها هرجا سخن از نشدن و ممکن نبودن بود، مسئولیت‌ها را می‌پذیرفت و نشدن‌ها و ممکن نبودن‌ها را به موفقیت و پیروزی تبدیل می‌کرد.

    روح بلندش در هنگام عمل به تکلیف لحظه‌ای نمی‌آسود.

    در حادثه‌ی بم، بی‌اعتنا به نام و درجه و جایگاه خود و بی هیچ هیاهو و خودنمایی ساعت‌ها و روزهای متمادی مشغول امداد رسانی به آسیب‌دیدگان و مجروحین بود.

    به یاران‌اش در بم می‌گفت: «کمتر بخورید، کمتر بخوابید و بیش‌تر از همه کار کنید.»

    می‌گفت: فکرتان فکر خدایی باشد. راه‌تان راه خدا باشد. ذکرتان ذکر خدا باشد. در راه خدا گرفتاری نیست. راه خدا زیباست و سعادت در این راه معنا دارد.

    در مدت سه ماه فرماندهی‌اش در نیروی زمینی سپاه با انجام بیش از 110 ماموریت، نیروهای تحت امر خود تا دورترین نقاط و پایین‌ترین سطوح، به دور از تشریفات سرکشی داشت و در نهایت محبت و مهربانی با آنان رفتار می‌کرد.

    در مراسم تودیع خود از نیروی هوایی سپاه، با بغضی بشکفته چنین گفت:

    «از خدا می‌خواهم به حق فاطمه‌ی زهرا (س) و به حق این مکان مقدس (حسینیه‌ی نیروی هوایی سپاه) که متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا(س) است، من دوست داشتم که در نیروی هوایی شهید بشوم؛ ولی در نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا «می‌رسد»، و من از خدا همین را می‌خواهم ...»

    ما او را نفهمیدیم و نفهمیدیم چه می‌گوید.

     



    دل سوخته ::: دوشنبه 85/10/11::: ساعت 8:40 صبح
    محبت دوستان: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اللهم انی اسئلک ان تملاء قلبی حبا لک و خشیه منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و خوفا منک و شوقا الیک یا ذالجلال والاکرام حبب الی لقائک واحبب لقائی واجعل لی فی لقائک الراحه والفرج والکرامه. (دعای ابوحمزه)

     قبلا چند کلمه ای به عنوان وصیت نوشته بودم و فکر می کنم تکمیلی،چند کلمه دیگر باید بنویسم.

    خدایا،غلط کردم،استغفرالله،خدایا امان،امان ازتاریکی وتنگی وفشارقبروسئوال

    نکیرومنکردرروزمحشروقیامت.به فریادم برس،خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت،ترا می دانم و بس،و برتو توکل دارم.خدایاتا زمان عملیات،فاصله ی زیادی نیست،خدایا به قول امام خمینی(تو فرمانده کل قوا هستی) خودت رزمندگانت را پیروزگردان،شرصدام کافررا ازسرمسلمین بکن خدایا،از مال دنیا،چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم،خدایا،تو خود توبه ی مرا قبول کن و ازفیض عظمای شهادت،نصیب و بهره مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم.

     یا واسع المغفره یا من سبقت رحمه عن غضبه

     از همسر خوب و ایثارگرم، کمال تشکر و سپاسگذاری را دارم انشاءالله که مرا می بخشی. الحمدالله خداوند لطف و کرم نموده،به سلامتی او را مهدی و یا زهرا اسم بگذار و ازخوراک وطعام حلال و طیب به او بخوران، و او را سرباز و طلبه امام زمان(عج)باربیاور و تربیت کن که این خود هدیه ایست به پیشگاه خداوند باری تعالی و وسیله کاهشی باشد ازعذاب قبر و آخرت و قیامت ما ، می دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده روی کرده باشم،خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید. والسلام  حسین خرازی(1/10/1365)  



    دل سوخته ::: شنبه 85/10/2::: ساعت 8:57 عصر
    محبت دوستان: نظر

     

    همه جا به هم ریخته بود.همه این طرف وآن طرف می دویدند یک جا بدجوری می سوخت.

    گفت:(( برو اون جا))آنجا انبار مهمات بود، نمی خواستم بروم داشتم دور می زدم داد زد((نگه دار ببینم.))

    پرید پایین گفت:((تواگه می ترسی نیا))دوید سمت آتش. فشنگ ها می ترکیدند واز کنارگوشش ردمی شدند.

    انگار نه انگار تخته ها را با همان یک دست گرفته بود می کشید، گفتم :وایسا خودم می آم.

    گفت:بیا ببین زیر اینا کسی نیست؟!فکر کنم یه صدایی شنیدم.مجروح هارا یکی یکی تکیه می دادم به دیوار.

    به من چپ چپ نگاه می کردند یکی شون گفت:کی گفته حاج حسین خرازی رو بیاری اینجا؟گفتم:حالا بیا درستش کن...



    دل سوخته ::: پنج شنبه 85/9/30::: ساعت 3:35 عصر
    محبت دوستان: نظر

    پیکر سالم شهید پس از 25 سال

    در بخش(یامچی)از توابع شهرستان مرند مزار پاسدار شهید صمد کرداری از شهدای فتح خرمشهر خارج از گلزار شهدا و در کنار دیوار درمانگاه بخش قرار گرفته بود و به جهت حفظ حرمت شهید وقرار گرفتن او در کنار شهدای دیگر، خانواده شهید تلاش می کردند،تا پیکر مقدس شهید را به گلزار شهدا منتقل کنند.پس از پیگیری های فراوان برادر این شهید که از روحانیون حوزه علمیه قم است،آیات عظام فاضل لنکرانی و مرحوم میرزا جواد تبریزی مجوز نبش قبر و انتقال پیکر شهید به گلزار شهدا را صادر کردند.

    روزهای پایانی ماه شعبان امسال نبش قبرانجام گردید،اما حاضران با حیرت شاهد بدن سالم شهید پس از 25 سال از دفن او شدند.حجه الاسلام احمد کرداری برادر شهید در این خصوص می گوید: در هنگام نبش قبرنگرانی ما ازاین بود که چگونه استخوانهای شهید را جمع و منتقل کنیم وبه سمت قبله در قبر جدید قرار دهیم،اما پس از برداشتن سنگهای قبر شاهد پیکر سالم،موی سر ولباس پلنگی در تن شهید بودیم که این صحنه ما را شدیدا تحت تاثیر قرار داد.وی می افزاید: چون فکر این صحنه را هم نمی کردیم تابوت برای انتقال پیکرشهید تدارک ندیده بودیم وفقط لباس احرام پدرم رابرای جمع کردن استخوانهای شهید همراه داشتیم،از اینرو لباس احرام را بر روی پیکر کشیدیم و با دونفری که همراه ما بودند و با استفاده ازیک لنگر درب چوبی پیکر شهید را به گلزار شهدا منتقل کردیم..

    منبع(صبح صادق)



    دل سوخته ::: پنج شنبه 85/9/23::: ساعت 9:43 صبح
    محبت دوستان: نظر

    چرا شهید نشدم

    این سئوال خیلی از عزیزانی است که در دفاع مقدس و عملیات های متعدد آن شرکت داشته اند .راستی جواب شما چیست:لیاقت نداشتیم....آمادگی نداشتیم....توفیق حاصل نشد....دلبستگی به دنیا زن و بچه....البته شکی نیست که وجود خیلی ازعزیزان ، بعد از دفاع مقدس موجب برکات زیادی برای خود و انقلاب بوده است.ولی روی سخن من در درجه اول با خودم است...آیا بعد از جنگ بهتر شدم و یا....تمام همرزمان و عزیزانی که در عملیات های سخت و دشوار شرکت داشته اند می دانند لحظاتی پیش می آمد ،که مرگ و زندگی در راستای هم قرار می گرفت و حتی امید به زنده ماندن کمتر بود.در این لحظات به قول بچه ها (سیم وصل می شد) و زمان انتخاب فرا می رسید.

    شهدا آگاهانه و با بصیرت انتخاب کردند .

    فرمانده گردان ما تعریف می کرد:بعد از عملیات بدر که به عقب نشینی منجر شد حدود 48 ساعت روی آب شنا می کردم،خسته و گرسنه بودم.ناگهان احساس کردم الان هرچه از خداوند، بخواهم اجابت می شود(سیم وصل شد)ایشان می گفت من در آن موقع از خدا یک قایق خواستم...لحظاتی نگذشت که صدای قایق را شنیدم که برادری می گفت:اخوی بیا سوار شو....تا به خود آمدم خیلی ناراحت شدم که چرا حالا که سیم وصل شد از خدا چنین درخواستی داشتم... حقیر در یکی از شب های عملیات کربلای پنج با گردان امام سجاد(ع) از ل14 در نخلستان های شلمچه عراق در محاصره دشمن قرار گرفتیم،شرایط خیلی سخت بود...با چشم خود می دیدم که چگونه بچه ها مورد هدف قرار می گرفتند و چه راز و نیاز هایی.... شرایط به قدری برایم سخت شده بود که امکان جا به جا شدن نداشتم مجروح بودم....زمان انتخاب فرا رسید... ولی افسوس....شهدا کمک کنید...

         خداوندا به حق مقربان درگاهت قدرت انتخاب صحیح در همه مراحل زندگی به همه ما عطا فرما....



    دل سوخته ::: سه شنبه 85/9/21::: ساعت 6:4 عصر
    محبت دوستان: نظر

     

    باران شدید بود گفت: باید بروم، گفتم ((کجا)

     نگفت گفتم، باید من را ببری! به زور راضی شد آن روزها درشهرداری معاونش بودم رفتیم به یک محله حلبی آباد، نزدیک فرودگاه. گفتم(( چرا این جا؟)) به باران وتندی آب جوی وخانه های حلبی اشاره کرد وگفت:

    ما شهردار این شهریم. باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم. پیاده شد، رد جریان آب راگرفت، رفت. دید آب سرازیر شده رفته داخل یک خانه. در زد، پیرمردی آمدبیرون، گفت:((چی شده؟)) مهدی آب را نشان داد وگفت:((ما...)) پیرمرد عصبانی بود وگل آلود،هرچی از دهانش درمی آمد به شهردار و هرکس که می شناخت ونمی شناخت گفت.مهدی گفت:اگریک بیل بیاوری

    بدهی به ما کمکت می کنیم، این آب را ...

    پیرمرد رفت وهمسایه ها آمدند بیل آوردند.

    آن شب من ومهدی جوی کوچکی کندیم

    وآب را هدایت کردیم بیرون کوچه.

    تااذان صبح طول کشید. تازه فهمیدیم

    که مهدی شبهای قبل را کجا صبح می کرده

    برگرفته شده از کتاب(خدمت ازماست)



    دل سوخته ::: دوشنبه 85/9/20::: ساعت 8:0 صبح
    محبت دوستان: نظر

    <   <<   11   12   13   14      >
    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 7
    بازدید دیروز: 14
    کل بازدید :431272

    >>اوقات شرعی <<

    >> چفیه<<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    دل سوخته - چفیه

    :: لینک دوستان ::

    عاشق آسمونی
    فصل انتظار
    کانون فرهنگی شهدا
    یا امیر المومنین روحی فداک
    شکوفه های زندگی
    پیاده تا عرش
    مهاجر...
    جاده های مه آلود
    بندیر
    سجاده ای پر از یاس
    مهر بر لب زده
    جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
    .:: رایحه ::.
    عــــــــــروج
    ما با ولایت زنده ایم
    شلمچه
    اسوه ها
    دریــــــــای نـــور
    نسیم قدسیان
    منادی معرفت
    سردار بی سنگر
    بوی سیب
    بادصبا
    ما تا آخرایستاده ایم
    وبلاگ گروهیِ تَیسیر
    منطقه آزاد
    یادداشتهای فانوس
    عطر یاس
    مرام و معرفت
    قافیه باران
    پاک دیده
    توشه آخرت
    یا حسین (ع)
    مشکات نور الله
    عطش
    به یاد شهدا
    مهاجر
    شهید قنبر امانی
    شاخآبه عشق
    سیرت پیشگان
    اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
    صدفی برای مروارید
    شهدا
    عرفان وادب
    سرزمین من
    علمدار دین
    شمیم یاس
    فرزند روح الله...
    خطابه
    نیم پلاک
    پر شکسته
    قافله شهداء
    برو بچه های ارزشی
    کوثر ولایت
    دوزخیان زمین
    سرخ بی نهایت
    فصل کودکی
    آسمان آبی
    سرباز ولایت
    صراط مبین
    یا زهرا(س)
    گل پیچک
    .::: رایحه وصال :::.
    به انتظار باید ایستاد!
    کشکول
    شمیم
    حاج آقا مسئلةٌ
    نسیم وحی
    لهجه سکوت
    یاد لاله ها
    مذهبی
    صدفی برای مروارید
    پاتوق جنگ نرم
    ولایت علیه السلام
    منتظر
    شیدای حسین
    کبوترانه
    عشق بی انتها
    به عشق ارباب
    شعیب ابن صالح
    یا رب الحسین
    دنیای واقعی
    باد صبا
    سیر بی سلوک
    آخر عشق
    راز و نیاز با خدا
    دو نیمه سیب
    انتظار
    علوم جهان
    نیروهای ویژه
    به راه لاله ها
    سیب سرخ
    دیده و دل
    پرستوی مهاجر
    فرزند شهید
    شمیم عطر گل یاس
    کوثر
    بانگ رحیل
    صهبای صفا
    بی نشان
    یاس کبود
    سبکبالان
    محمد حسین رنجبران
    من عرف نفسه فقد عرف ربه
    شاخه گلی برای شهید
    دفاع مقدس(راه بی پایان)
    امیرالمومنین علی(ع)
    وصال
    صبح (وبلاگ دفاع مقدس)
    کبوتر غریب
    تلنگر
    کامران نجف زاده
    چفیه یعنی عشق
    نوید شهادت
    فرهنگ شهادت
    کربلای جبهه ها یادش بخیر...
    خادم الشهداء
    عدالت خواهی
    لبیک
    ولایت،مذهبی...
    شیران لرستان
    حرفهای ناب...
    القائم
    کربلایی ها
    دل نوشته
    پلاک، شهادت
    پیام شهبند
    پلاک طلایی
    هویزه
    اذان صبح
    لاله های آسمانی
    آسمان شلمچه
    مشکاة
    یادداشتهای بی تکلف
    ساحل آسمانی
    سجده بر خاک
    بچه پرستوهای شهید
    صراط مبین
    یه منتظر
    پایی که جا ماند
    سنگر بندگی


    :: لوگوی دوستان ::

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>آرشیو شده ها<<
    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<