در روایات زیادی آمده بدترین عذاب اینه که انسان لذت و شیرینی عبادت رو نچشه ، حالا راههایی نیز
واسه مقابله باهاش وجود داره که یکی از اون راهها اینه که، انسان هر عبادت و نمازی که انجام میده
تصور کنه آخرین نماز و عبادتشه.
در شب مورخه 3/10/65 قرار بود عملیات کربلای چهار آغاز بشه.
اون شب همه بچه های گردان واسه نماز مغرب و عشاء آماده شده بودن . قرار بود نماز جماعت به
امامت حاج آقا ابراهیمی اقامه بشه . همه فکر می کردیم این نماز آخریه که می خونیم . باور کنید تا
الان نمازی به باحالی اون نماز نداشتم . وقتی ندای تکبیرة الاحرام بلند شد،همه آماده خروج از این
دنیا بودیم.حاج آقا حمد وسوره قرائت می کردند و بچه ها در حال گریه.......
دلمون نمی خواست حاج آقا سر از سجده بلند کنه . به وضوح صدای گریه بچه ها شنیده می شد.آن
شب هچکس دلش نمی خواست این نماز تمام بشه ، واقعا داشتن با خدا حال می کردند.خیلی از
بچه ها اون شب در عملیات شهید شدند و اسم بعضی هاشون هنوز جزء شهدای گمنامه....
حالا سوال من اینه : این نمازی که قراره الان بخونیم از کجا معلوم که نماز آخرمون نباشه ؟...
بازدید دیروز: 20
کل بازدید :429618
آشنایی با فرزندان رهبری [88]
عاشق واقعی شهادت [716]
گل حجاب عطر عفاف [2095]
نامه ای به بابای شهیدم [1224]
دست نوشته یک شهید [708]
عصر غربت شهدا ........ [556]
خاطرات شلمچه [1682]
نام آور گمنام [556]
مادر شهیدی از ژاپن [677]
وادی السلام عشق [1342]
آخر و عاقبت ظلم و فساد .... [451]
شهیدی که مادر خود را شفا داد [833]
به یاد شهید احمد کاظمی [1005]
بوی چفیه رهبر [823]
[آرشیو(21)]
زندگینامه شهید خرازی
شهید مهدی باکری
شهید بابایی
سابقه تاریخی جنگ
سجده شکر
بزم عشق
آشیان
الهـی
درد دل
اسراء
شفای روح
شهید بی سر
دل نوشته
نجوا با پدر
بهترین دوست من
آرشیو
آرشیو 2