تازه از بیمارستان بیرون آمده بودم.وقتی به منطقه برگشتم بچه ها تپه ای را گرفته بودند.یکی از بچه ها گفت:فرمانده لشکر دستور داده کسی روی خط الرأس نرود.
شب همانطور با لباس شخصی خوابیدم.صبح خواب آلود وخمار از سنگربیرون زدم. آفتاب حسابی پهن شده بود. ...ناگهان چشمم به جوانی کم سن و سال افتاد.کلاه سبز کاموایی سرش بود و لباس زرد کره ای تنش.با دوربین روی درختی در خط الرأس مشغول دیده بانی بود.
این را که دیدم انگار با پتک زده باشند روی سرم.سرش داد کشیدم"آهای تو خجالت نمی کشی؟بیا پایین ببینم."
یکباره دست از کار کشید نگاهم کرد. یک نگاه پرمعنا.گفت:چیه اخوی؟گفتم: می خواهی خودت را به دشمن نشان دهی؟ نمی گویی با این کار جان چند نفر به خطر می افته؟! هر کاره ای که هستی باش مگر برادر زین الدین دستور نداده کسی روی خط الرأس نرود؟! تو رفتی آن بالا چکار؟!
گفت:خیلی عصبانی هستی؟! گفتم باید هم باشم.180نفر بودیم همه شهید شدند ...تأمل نکرد و گفت:از کدام گردانی؟ گفتم گردان ضد زره گفت: جرو همان ده پانزده نفری که......
گفتم شلوغ بازی در نیاور بیا پایین اگر هم کاری باشد بچه های اطلاعات عملیات خودشان انجام می دهند.
سرو صدا که بالا گرفت بچه های دیگر هم از سنگر بیرون زدند همین که از درخت پایین آمد یکی از بچه های قم شروع به بوسیدن او و ابراز محبت کرد.بعد خودش آمد طرفم پیشانی ام را بوسیدو گفت خسته نباشید بچه های شما خوب عمل کردند.وقتی خواست برود دستم را محکم فشرد و با خنده گفت: اخوی مواظب خودت باش.من هم با حالت تمسخر گفتم: بهتره شما مواظب خودت باشی او هم خنده ای کرد و رفت.
وقتی او رفت به آن برادر قمی گفتم : او که بود که بوسیدیش؟گفت: نفهمیدی:! گفتم: نه! گفت : آقا مهدی بود که هرچی از دهانت درآمد به او گفتی!
نا باورانه دنبالش دویدم اما رفته بود هر وقت یاد این صحنه می افتم احساس می کنم که در برابر کوهی از صبر و با یک قله شرم بر دوشم هستم.
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :429951
آشنایی با فرزندان رهبری [88]
عاشق واقعی شهادت [716]
گل حجاب عطر عفاف [2095]
نامه ای به بابای شهیدم [1225]
دست نوشته یک شهید [708]
عصر غربت شهدا ........ [556]
خاطرات شلمچه [1682]
نام آور گمنام [556]
مادر شهیدی از ژاپن [677]
وادی السلام عشق [1354]
آخر و عاقبت ظلم و فساد .... [451]
شهیدی که مادر خود را شفا داد [833]
به یاد شهید احمد کاظمی [1005]
بوی چفیه رهبر [823]
[آرشیو(21)]
زندگینامه شهید خرازی
شهید مهدی باکری
شهید بابایی
سابقه تاریخی جنگ
سجده شکر
بزم عشق
آشیان
الهـی
درد دل
اسراء
شفای روح
شهید بی سر
دل نوشته
نجوا با پدر
بهترین دوست من
آرشیو
آرشیو 2