آمریکا پاسگاه ریس. سه نفر بودند توی بک اتاق.
وحید به آمریکا رسیده ونرسیده عوض شده بود.نماز را کاملا بوسیده بود وگذاشته بود کنار.
سر از کافه پایگاه هم در آورده بود.چند تا عکس هنر پیشه ها را هم زده بود روی دیوار!
برای همین بود که عباس! اتاق را با طناب به دو قسمت تقسیم کرده بود.
هیچکس نبا ید به خاک دیگری تجاوز می کرد.ادامه داشت تا روزی که وحید حالش به هم خورد .
از درد به خودش می پیچید.عباس برایش آمبولانس گرفت وبردش بیمارستان.
چند روزی هم پیش او ماند.با هم برگشتند.صبح روزی که وحید برای نماز صبح بلند شده بود
دیگر خبری از طناب مرزی نبود.
باران شدید بود گفت: باید بروم، گفتم ((کجا)
نگفت گفتم، باید من را ببری! به زور راضی شد آن روزها درشهرداری معاونش بودم رفتیم به یک محله حلبی آباد، نزدیک فرودگاه. گفتم(( چرا این جا؟)) به باران وتندی آب جوی وخانه های حلبی اشاره کرد وگفت:
ما شهردار این شهریم. باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم. پیاده شد، رد جریان آب راگرفت، رفت. دید آب سرازیر شده رفته داخل یک خانه. در زد، پیرمردی آمدبیرون، گفت:((چی شده؟)) مهدی آب را نشان داد وگفت:((ما...)) پیرمرد عصبانی بود وگل آلود،هرچی از دهانش درمی آمد به شهردار و هرکس که می شناخت ونمی شناخت گفت.مهدی گفت:اگریک بیل بیاوری
بدهی به ما کمکت می کنیم، این آب را ...
پیرمرد رفت وهمسایه ها آمدند بیل آوردند.
آن شب من ومهدی جوی کوچکی کندیم
وآب را هدایت کردیم بیرون کوچه.
تااذان صبح طول کشید. تازه فهمیدیم
که مهدی شبهای قبل را کجا صبح می کرده
برگرفته شده از کتاب(خدمت ازماست)
آن روز حسین خررازی، از خط طلائیه به شهرک باز می گشت.چهره ای خاک آلود داشت.خودش رانندگی می کرد،به مقر لشگر رسید،مقابل زنجیر نگهبانی ایستاد.جوانی به اتومبیل نزدیک شد،حسین سلام کرد.بسیجی که او را نمی شناخت، پاسخش را داد وگفت:در لشگر کار می کنی-حسین فرمود بله - کارت شناسائی - ندارم - بدون کارت شناسایی حق ورود ندارید-حسین لحن صحبتش را عوض کرد:زیاد سخت نگیر.حالا بگذار بروم، بعد کارت شناسایی می آورم.ماشین را روشن کرد و تا آنجا که می توانست به زنجیر نزدیک شد.
ادامه مطلب...بازدید دیروز: 13
کل بازدید :429533
آشنایی با فرزندان رهبری [88]
عاشق واقعی شهادت [716]
گل حجاب عطر عفاف [2095]
نامه ای به بابای شهیدم [1224]
دست نوشته یک شهید [708]
عصر غربت شهدا ........ [556]
خاطرات شلمچه [1682]
نام آور گمنام [556]
مادر شهیدی از ژاپن [677]
وادی السلام عشق [1342]
آخر و عاقبت ظلم و فساد .... [451]
شهیدی که مادر خود را شفا داد [833]
به یاد شهید احمد کاظمی [1005]
بوی چفیه رهبر [823]
[آرشیو(21)]
زندگینامه شهید خرازی
شهید مهدی باکری
شهید بابایی
سابقه تاریخی جنگ
سجده شکر
بزم عشق
آشیان
الهـی
درد دل
اسراء
شفای روح
شهید بی سر
دل نوشته
نجوا با پدر
بهترین دوست من
آرشیو
آرشیو 2