عطر شهادت
مشام جان را ميآشوبد و اين بال جبريل عليهالسلام است که مسافران شهادت
را در آسمان به پرواز درآورده!
نجابت لحظهها، فضاي سبز و سرخ پرواز را با آبي دريا پيوند داده بود و ثانيهها براي جاودانگي شتاب ميکردند.
اهريمنان در کمين کبوتراني بودند که تنها گناهشان پرواز در لحظههاي آبي بود؛ پرواز در مسير آزادي، پرواز در آسمان سرزميني که به ايمان و شهادت
و عشق و آزادي ارج مينهد و آسمانِ دل مردمانش هميشه مالامال عشق پرواز است!
غريو رعد و برقي در آسمان طنين انداخت و انفجار، جانهاي شيفته را با آغوش فرشتگان پيوند زد.
خليج، عطر بهشت گرفته بود و موج خون، عصر عاشورا را در نگاه تداعي ميکرد.
قهقهه ابليس از ناوگان آمريکاييها به گوش ميرسيد و سرمستيشان را از کشتار ناجوانمردانه آن روز، نشان ميداد. دستهاي قاتلشان که بوي «ويتنام» ميداد، اي کاش بريده ميشد تا آسمان آبي را با شفق خون شهيدان، رنگين نميکردند!
آه! از عنکبوتهاي سياهي که «خليج فارس» را با تارهاي فريب کارانه خويش مسدود کرده بودند.
برادران يزيد، صدها کودک و جوان و پير را در آتش «نمرودي» خويش سوزاندند، امّا غافل از اينکه «شهادت
»، بالاترين درجه ايمان عاشقان عاشوراست!
درود و رحمت الهي بر شهيداني که در اوج آزادي شهادت
را در آغوش گرفتند و آسمان بيکران خليج فارس، مزار غريبانه آنها شد!
درود بر نام و ياد و خاطرههايشان باد!