• وبلاگ : چفيه
  • يادداشت : خوش نفسان
  • نظرات : 3 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    باسلام

    گفتم : اي جانباز از چه روي زنده اي ؟
    گفت : نفس ميكشم
    گفتم : بهر چه ؟
    گفت : هوايي كه درآن ايمان است
    گفتم : ايمان به كه ؟
    گفت : به خداي يگانه ، به مردي كه مي آيد و من در ركابش پاي بكوبم گفتم : كه چه شود ؟
    گفت : كه به دستان قويش باد ايجاد شود
    گفتم : چرا ؟
    گفت : گلبرگ دلم را به حراج برد
    گفتم : به چند ؟
    گفت: كه زمين مرا از ياد بـَرَد
    وسپس ....
    زمزمه كرد مهديا دلِ من عين پَر است به سبكبالي يك قاصدكم تو بيا كز غم عشق تو دگر تاب ندارم عاشقان مردند و رفتند من دگر خانه ندارم ...

    عرفه و قربان تجلي ايمان
    باتشكر