باسلام
گفتم : اي جانباز از چه روي زنده اي ؟گفت : نفس ميكشم گفتم : بهر چه ؟گفت : هوايي كه درآن ايمان است گفتم : ايمان به كه ؟گفت : به خداي يگانه ، به مردي كه مي آيد و من در ركابش پاي بكوبم گفتم : كه چه شود ؟گفت : كه به دستان قويش باد ايجاد شود گفتم : چرا ؟گفت : گلبرگ دلم را به حراج برد گفتم : به چند ؟گفت: كه زمين مرا از ياد بـَرَدوسپس ....زمزمه كرد مهديا دلِ من عين پَر است به سبكبالي يك قاصدكم تو بيا كز غم عشق تو دگر تاب ندارم عاشقان مردند و رفتند من دگر خانه ندارم ...
عرفه و قربان تجلي ايمان باتشكر