باسلام
بار ديگر لاله ها از خاك روئيدن گرفتغنچه، پيراهن شكاف انداخت، خنديدن گرفتنغمه داوود ير دادند مرغان چمنعطر گل در كوچه هاي شهرپيچيدن گرفتمژده صبح ظفر پيچيده در گوش زمانمرده باد آنكس كه اين هنگام، خوابيدن گرفتدر ميان دشت سبز و سرخ پوش لاله هاخون يحيي بار ديگر باز جوشيدن گرفتنوجواني خنده بر لب سوي حق معراج كردموج شد بر پهنه دريا، خروشيدن گرفتمادري نعش جوان بي سرش در بر فشردپاره هاي پيكرش از شوق بوسيدن گرفتباتشكر