باسلام
پس از مدتي بالأخره توانستم دوباره در خدمت شما باشم و از مطالب مفيدتان استفاده نمايم .
به خاطر ميسپارم اشکتان را، اشکهاي آسماني را زمين طاقت ندارد چرخش اين چشمهاي کهکشاني راپلاکي بود و ديگر هيچ، سهم انتظار چشمهاي منچه ميکردم نمي ديدم اگر اين آفتاب ناگهاني را؟بپرسيد از همين تنها درخت بي بر و برگ دلم تا بازبگويد من چه کردم بي شما اين روز و شبهاي خزاني رادريغا اين همه اندوه و آتش در دل تنگم نميگنجدکجا بگذارم اين آتشفشان را، داغهاي ارغواني رادلم ميخواست فصل غربت سنگينتان را شعر ميکردمببخشيد اي پرستوهاي خونينبال من، اين ناتواني را !
با تشكر