• وبلاگ : چفيه
  • يادداشت : من سقاي بچه هاي بسيجي ام
  • نظرات : 1 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام

    به روزم با خاطره هايم با ياد رفقا

    درکلاس عاشقي عباس غوغامي کند

    دردل هرعاشقي عباس ماءوامي کند

    هرکسي خواهدروددرمکتب عشق حسين

    ثبت نامش رافقط عباس امضاءمي کند

    ياعلي
    پسرك در حالي كه گاري دستي اش را هل مي داد ، داد مي زد: « نون خشكيه.... نون خشك....» در ميان فريادهايش ، صداي شكمش را شنيد كه از فرط گرسنگي به قار و قور افتاده بود. به سمت خانه اي كه بوي غذايي لذيذ از آن به مشام مي رسيد رفت. تكه ايي نان از گاري اش برداشت و با حرص و ولع شروع به خوردن كرد.........سلام و عرض ادب...خوبيد؟ادمكها اپديت كرده..منتظر حضور شما و دوستانتونيم.پاينده باشيد و شاد

    در حافظ ايران زمين مردانه ايم

    ماياور اين رهبر فرزانه ايم

    با بيرق مولايمان تا پاي جان

    اندر صف پيکار با بيگانه ايم

    به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه کن. کسي هست که عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست. اشکهاي تو را پاک مي کند و دستهايت را صميمانه مي فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت. و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند. باور کن که با او هرگز تنها نيستي. فقط کافيست عاشقانه به آسمان نگاه کني...

    سلام

    عزاداري هاتون قبول باشه انشاالله كه حافظ انقلاب و پيرو خون شهدا باشيم

    التماس دعا يا علي(ع)

    "کاش آسمان به زمين بيايد و کاش کوهها تکه تکه شوند و بر دامن بيابانها فرو بريزند، کاش ..."
    اگر اين "کاش" که بر دل تو ميگذرد بر زبان تو جاري شود، شيرازه جهان از هم مي گسلد و ستونهاي آسمان فرو مي ريزد. اگر تو بخواهي خدا طومار زمين و آسمان را به هم مي پيچد، اگر تو بگويي زمين تمام اهلش را در خويش مي بلعد، اگر تو نفرين کني خورشيد جهان را شعله ور ميکند و کوهها را در آتش خويش مي گذارد.

    امان از دل زينب (س)...

    ديد مجنون را يكي صحرا نورد
    در كنار باديه بنشسته فرد
    صفحه اش از خاك انگشتان قلم
    مينويسد نام ليلي دم به دم
    گفت مجنون شيداي چيستي
    مينويسي نام بهر كيستي...
    گفت مشق نام ليلي ميكنم
    خاطر خود را تسلي ميكنم
    چون ميسر نيست مارا كام او
    عشق بازي ميكنم با نام او
    يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي يا علي

    التماس دعا

    پس از اتمام گزارش مسئول اطلاعات ارتش

    نوبت مسئول اطلاعات سپاه بود

    رئيس جمهور وقت از تعجب و تمسخر ، مثل كسي كه بي صدا قهقهه بزند ، دهانش باز ماند.

    جواني كم سن و سال با ريش هاي تازه در آمده و اوركت بلندي كه آستين هايش بلندتر از دستش بود ، كاغذ لوله شده اي را باز كرد و و شروع به صبحت كرد.

    پس از اتمام گزارش

    حتي بني صدر هم گفت : « آفرين » ! گزارشش جاي حرف نداشت.

    آري ياد و خاطره حسن باقري بزرگ شده مكتب خميني گرامي باد

    سلام دوست خوبم

    ممنون از مطالبتون

    چفيه يعني عشق به روزه خوشحال مي شيم سربزنيد

    به نام خدا

    سلام عليكم ! استفاده كردم . دستتون درد نكنه . ...

    حسيني باشيد.

    يا حق

    شب هجران خدايا كي سرآيد...
    به چشم ما جمال دلبر آيد...
    تو خود داني كه در هجر غم او...
    به جان ما هميشه آذر آيد...
    نهان در پردة غيب است تا چند...
    دوباره كي به سرها سرور آيد...
    شده دنياي ما تاريك از جرم...
    براي روشني كي انور آيد...
    گرفته هستي ما را، غم هجر...
    چه گردد گر غم هجرش سرآيد...
    شدم پير ره وصل جمالش...
    نشايد روز عمرم ديگر آيد...
    نشسته شام هجران در ره صبح...
    به اميدي كه خورشيدش برآيد...

    به اميدتعجيل درفرج مولامون

    التماس دعا

    ياعلي

    سلام

    خوش به حال اونهايي كه حسيني اومدند و حسيني رفتند.

    خيليها اينجوري نيستند. خيليها وسط راه بريدند. خيليها...

    يا علي

    به روزم

    سياه يا سفيد؟؟

    جهان را صاحبي باشد خدا نام ....


    .....

    جاي خوشبختي است براي ما که ميزبان قدمهاي سبزتان باشيم.


    بنياد فرهنگي رفاه

    و شهرداري منطقه 12

    سلام

    عزاداريهاتون قبول

    اجرتون باارباب بي كفن

    ممنون ازلطلفتون

    التماس دعا

    ياعلي

    پنجه کشد ز علمقه دودِ دلم به آسمان
    قسمت دست من نشد آب دهم به کودکان
    سوي حرم مرا مبر، در بر نعش من بمان
    خاک نشين راه تو، گشته ز ديده خون فشان
    « فاتحه اي چو آمدي بر سر خسته اي بخوان
    لب بگشا که مي دهد لعل لبت به مرده جان»
    کيست که مادرانه ام اشک فشاند و مي رود؟
    بر سر دست و ديده ام بوسه نشاند و مي رود
    دستِ شکسته روي هر زخم کشاند و مي رود
    با کمري خميده در خاطره ماند و مي رود
    « آنکه به پرسش آمد و فاتحه خواند و مي رود
    گو نفسي که روح را مي کنم از پي اش روان»
    تيرو سنان عشق خود بر تن و جان من ببين
    از سرِ زخمها عيان سوزِ نهانِ من ببين
    عبدِ حسين و ساقي ام سود و زيان من ببين
    بر سر مشک خالي ام روان من ببين
    « اي که طبيب خسته اي روي زبان من ببين
    کاين دم و دود سينه ام بارِ دل است بر زبان»
    پرچم تو ز کودکي داده علي به دست من
    مانده عَلَم به دست اگر نمانده بدن
    اين دل عاشق من است بر لب آب شعله زن
    در هَوس نگاه تو جان نرود برون ز تن
    «حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
    چشمم از ان دو چشم تو خسته شدَه است و ناتوان »
    شاه به ناله گفتش اي مصحف پاره بر زمين
    گم شده مني تو اي صيدِ به خاک و خون عجين؟
    پشت و پناهِ من مرو رسم وفا نبود اين
    پشتِ مرا شکستي و مي کشم آهِ آتشين
    « باز نشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين
    نبض مرا که مي دهد هيچ ز زندگي نشان»
       1   2      >