سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه برای کاری با تو دوستی کند، با برآوردنش از تو روی خواهد گرداند . [امام علی علیه السلام]
بسم رب الشهداء و الصدیقین - چفیه
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    سخن ازگمنامانی که علی وار،فضائل پنهانشان،بر برتری های پیدایشان می چربد،همان گونه که آشکار است،بس دشوار می نماید.اگر چنین نبود که دیگرفضایل پنهان،معنی نمی داد.باید درسیرت آنان نگریست و کاوش بسیار کرد تا بتوان جرعه ای از زلال آن را چشید.این مردان مرد،به کوههای درشت پیکر یخ می مانند که در آب های جهان شناور است و بخش بزرگ آن در زیر آب از چشم ها،نهان.

    یکی از این سترگان،سردار گران مایه ی شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور بود.عده ای بر آن عقیده اند که او سرمایه ی بزرگ جنگ و اندیشمند تدبیرهای اعتقادی و نظامی آن بود و با وجود صغر سن،مدارج کمال و معرفت را به سرعت پیموده بود.

    قسمتی از دل نوشته های شهید: حال که وقتی رفتن است و توفیق پیوستن به یاران و دوستان،آنان که با هم،پیمان شهادت بستیم،با کمال شرمندگی و طلب عفو و بخشش از همه ی شما،چند کلمه ای را به عنوان وصیت ذکر می کنم.باشد که باعث آمرزش من شود و برایم طلب رحمت و بخشش بنمایید.آن کسانی که مسئولیتی دارند و با خون شهدا و ایثار و استقامت و کار و تلاش سربازان گمنام،نام و عنوانی پیدا کرده اند،مواظب خود باشند! دوستان عزیز! تنها راه رسیدن به سعادت،ترک محرمات و انجام واجبات است.راه قرب به خدا همین است و بس.دست یکدیگر را بگیرید و راه شهدا را که همان راه رسیدن به خدای متعال است ادامه دهید.

    چند سال،گذشته است،گروههای تجسس به تپه ی شهید برهانی آمده اند.

    بسیاری از پیکرهای مطهر شهدا را با پلاک پیدا کرده اند. کسی از تو...یکی می گوید، من با چشمانم دیدم که همین جا افتاد.یک گلوله ی تیربار،به پشت سرش خورد.یادم می آید،پلاک نداشت، اما یک انگشتر عقیق نسبتا درشت درانگشتش بود.برادرها دقت کنید اگر جنازه بی پلاکی با انگشتر دیدید،مرا خبر کنید.گروه ها همه جا را می کاوند.اما هیچ نمی یابند و ناامید از پیدا کردن جسد مطهرت بر میگردند.البته بسیاری را پیدا کرده اند.اما تو را نیافتند.باید هم نمی یافتند.خودت قبل از عملیات یک ساعت قبل ازحمله به یکی از بچه هایی که اصرار می کرد،برگردی،گفتی،می روی و می دانی که مفقود می شوی.



    دل سوخته ::: دوشنبه 86/2/10::: ساعت 5:11 عصر
    محبت دوستان: نظر

    گفته بود دفتر کار نخست وزیر مردمی باید در میان مردم باشد.

    ساختمان قدیمی آموزش و پرورش در خیابان اکباتان انتخاب شد.

    گفت: هزینه ها حداقل باشد،فقط تعمیر.

    حراست گفت: شیشه ها هم باید ضد گلوله شوند.

    مسئول تعمیرات،کف اتاق نخست وزیر را هم موکت کرده بود.

    وقتی صورت هزینه ها را دید عصبانی شد.

    ساعت یازده شب بود از خستگی داشت می افتاد.

    گفت: من چه نخست وزیری هستم که باید روی موکت با کفش راه بروم ومردمی

    محروم در دورترین نقاط کشور چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند!....

    برای من باید رنج مردم محسوس باشد.

    کتاب خدمت ازماست



    دل سوخته ::: پنج شنبه 85/11/19::: ساعت 10:53 صبح
    محبت دوستان: نظر

    اتکال شهیدباقری به خداوند تبارک وتعالی بسیار بالا بود و در سایه این توکل،اطمینان واستقامت عجیب وی به خوبی مشهود بود و درسخت ترین شرایط و حساسترین موقعیت ها ضمن حفظ صبر و آرامش وخونسردی،با تدبیرعمل می کرد.او عشق وعلاقه ی عجیبی به اهل بیت(ع) داشت.شهید باقری بی ریا و بی تکلف درمصائب امام حسین(ع)می گریست وعلاقه فراوان و مستمربه مطالعه کتاب ارشاد شیخ مفید و مقتل های حادثه کربلا داشت.استعداد وخلاقیت شهید باقری با توجه به کمی سن و تجربه ی وی، بسیارقابل توجه و مورد تحسین بود شهید باقری همواره با هوشمندی و ذکاوت خویش شرایط رزمی وعملیاتی را پیش بینی و تحلیل می کرد و در کنار آن با قدرت بالای فکری ،راهکارها و طرح ریزی عملیاتی خود را ارائه می نمود و بدون هراس از مشکلات،به فعالیت و تلاش در این زمینه می پرداخت.هرگز نسبت به دشمن اظهارعجزو ناتوانی نداشت،بلکه همواره نسبت به برتری نیروهای خودی بر دشمن با اطمینان صحبت می کرد.قاطعیت و قدرت تصمیم گیری شهید باقری به عنوان یک فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و درمراحل بحرانی و شرایط سخت با جرات کامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی،نظر لازم و موثررا ارائه و در این باره تصمیم گیری می کرد.کادرسازی و تربیت نیرو ازخصوصیات بسیار بارزشهید باقری بود.اهتمام زیادی به رشد وارتقای همراهان و همکاران خود داشت.درتربیت کادرهای واحد اطلاعات وعملیات بسیارپرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری وعملی را توام می کرد.بیش ازسه دوره آموزش فشرده(30 تا40 )نفره برگزارکرد که بعدها این برادران درواحد اطلاعات-عملیات تیپ ها مسئولیت های مهمی را عهده دارشدند.توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی ازدیگرخصوصیات این شهید بزرگواربود که تجلی آن درهدایت عملیات-خصوصا عملیات مشترک ارتش و سپاه(در قرارگاه مشترک نصر)- مورد تائید فرماندهان ارتش بود و آن ها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی وعمل این شهید قرارمی گرفتند،بخصوص درمقطعی که ایشان به عنوان نماینده سپاه درشورای عالی دفاع شرکت می کرد.شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود.او با توجه به اینکه یک مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصراطلاعاتی درشناسایی ها شرکت می کرد.درصحنه های رزم ودرخطوط مقدم جبهه و دربعضی ازموارد نیزدرپشت خط دشمن حضور می یافت و حتی درهدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیما وارد عمل می شد.این شهامت درکلام و گفتاروی نیز تاثیرداشت.با تواضع،آنچه را صحیح می دانست بیان می کرد وازنظرات خود دفاع می نمود.ازقدرت بیان واستدلال برخورداربود وهمواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا می داشت.تواضع و فروتنی شهید باقری- با داشتن مسئولیتهای مهم واساسی درجنگ - بسیارمحسوس بود وهرگزتحت تاثیرالقاب وعناوین مسئولیتی قرارنمی گرفت.رفتار مهربان او با همه (خصوصا زیر دستان)به گونه ای بود که علاقه ی متقابل نسبت به وی در آنان ایجاد می کرد.تا مدتها همسرش نمی دانست که او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است،درپاسخ به این سئوال که در جبهه چه می کند،می گفت:من سقای بچه های بسیجی ام.

    منبع (صبح صادق) 



    دل سوخته ::: سه شنبه 85/11/10::: ساعت 7:36 عصر
    محبت دوستان: نظر

    از زبان حاج رسول رحیمی

    مردی که زندگی در این دنیا برای‌اش بسیار سخت شده‌بود.

    وجودش سراسر درد بود؛ دردِ بودن در دنیا، دردِ دوری از شهدا، دردِ دوری از خرازی، دردِ دوری از باکری.

    مردی که سراسر وجودش امید به خدا بود.

    در روزگاری که از همه چیز خبری هست الا شهادت، او در برابر پروردگارش ناله سر می‌داد و وصل به دوستان شهیدش را طلب می‌کرد.

    پوست و گوشت و استخوان‌اش با جهاد در راه خدا درآمیخته بود.

    از ابتدای پیروزی انقلاب برای سرکوبی اشرار و عوامل ضد انقلاب به کردستان رفت.

    بعد از آن تا آخرین ساعات دفاع مقدس در جای جای جبهه‌های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان به میهن اسلامی حضوری فعال داشت.

    حضورش در جبهه‌ها مایه‌ی قوت قلب یاران و رزمندگانش و موجب دلهره و هراس دشمنان بود.

    او همیشه ناممکن‌ها را به موفقیت تبدیل می‌کرد.

    در تمامی عرصه‌ها هرجا سخن از نشدن و ممکن نبودن بود، مسئولیت‌ها را می‌پذیرفت و نشدن‌ها و ممکن نبودن‌ها را به موفقیت و پیروزی تبدیل می‌کرد.

    روح بلندش در هنگام عمل به تکلیف لحظه‌ای نمی‌آسود.

    در حادثه‌ی بم، بی‌اعتنا به نام و درجه و جایگاه خود و بی هیچ هیاهو و خودنمایی ساعت‌ها و روزهای متمادی مشغول امداد رسانی به آسیب‌دیدگان و مجروحین بود.

    به یاران‌اش در بم می‌گفت: «کمتر بخورید، کمتر بخوابید و بیش‌تر از همه کار کنید.»

    می‌گفت: فکرتان فکر خدایی باشد. راه‌تان راه خدا باشد. ذکرتان ذکر خدا باشد. در راه خدا گرفتاری نیست. راه خدا زیباست و سعادت در این راه معنا دارد.

    در مدت سه ماه فرماندهی‌اش در نیروی زمینی سپاه با انجام بیش از 110 ماموریت، نیروهای تحت امر خود تا دورترین نقاط و پایین‌ترین سطوح، به دور از تشریفات سرکشی داشت و در نهایت محبت و مهربانی با آنان رفتار می‌کرد.

    در مراسم تودیع خود از نیروی هوایی سپاه، با بغضی بشکفته چنین گفت:

    «از خدا می‌خواهم به حق فاطمه‌ی زهرا (س) و به حق این مکان مقدس (حسینیه‌ی نیروی هوایی سپاه) که متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا(س) است، من دوست داشتم که در نیروی هوایی شهید بشوم؛ ولی در نیروی زمینی دوران شهادت ما فرا «می‌رسد»، و من از خدا همین را می‌خواهم ...»

    ما او را نفهمیدیم و نفهمیدیم چه می‌گوید.

     



    دل سوخته ::: دوشنبه 85/10/11::: ساعت 8:40 صبح
    محبت دوستان: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    امروز دوباره دلم گرفته بود .مثل همیشه رفتم سراغ آلبوم جبهه شروع کردم به دیدن عکس های دوستان شهیدم بعد هم نامه هاشون را آوردم کنار عکس هاشون ،شروع کردم به خواندن ،هنوز بعد از گذشت سالها برایم تازه ست. بهشون گفتم خوشا به حالتان رفتید هم از یک آزمایش بزرگ سر بلند شدید، وهم نیستید ببینید این چند سال راجع دفاع مقدس چه صحبت هایی که نشد.

    سیاسیون برای پیروزی حزبشون و به کرسی نشوندن حرفشون،فیلم سازان برای جذابیت فیلم هاشون و بالا بردن فروششان،خبرنگاران  برای بدست آوردن خبر جنجالی، و نظامیون برای...ولی واقعیت این است که در مقطعی از تاریخ این کشور، مورد تجاوز قرار گرفت. هر کسی بسته به نیت خود جلو اومد. یکی به خاطر خدا و وظیفه شرعی، یکی به خاطر دفاع از ناموس، یکی به خاطر دوستی وطن.

    همشون هم قسم شدند، جلوی تجاوز را گرفتند، دشمن را سر جایش نشوندند. همه میدونند در دویست سال گذشته هر وقت به این کشور تجاوز شده، قسمتی از خاکش جدا شده، ولی این باربه کمک خدا این طور نشد.ولی حالا چی، دیگر جنگ تمام شده، بچه های امروز جنگ را ندیده اند. خبر از ایثار و از خود گذشتگی،این ملت ندارند. خبر از درد و رنج دویست هزار خانواده شهید که هنوز بعضا منتظر عزیزانشون هستند ندارند. آیا درست است ما حرفی بزنیم و یا کاری انجام دهیم، که باعث رنجش این قشر عظیم جامعه بشویم.نمی دانم تا حالا شده یک سری به آسایشگاه جانبازان

    زدید. نمی دانم با درد و رنج مجروحین شیمیایی آشنا هستید.بگذریم!!! آیا تا به حال شده دندون درد بگیرید، یک شب تا صبح نخوابید.؟

    سالهاست که عزیزان ما این درد و رنجها را تحمل می کنند، بدون هیچگونه توقع و منتی فقط برای رضای خدا.پس بیاییم کمی منصف باشیم، و درست قضاوت کنیم و مواظب صحبتها ورفتارمان باشیم. باعث تشویش اذهان عمومی نشویم،ارزشهای دفاع مقدس را زیر سوال نبریم. انشاءالله اگر عمری بود، در آینده از حال و احوال بچه های جنگ و معنو یتهایشون بیشتر می نویسم. برای آشنایی نسل سوم انقلاب،و در آخر با زیباترین کلام از شهید حمید باکری سخنم را به پایان می رسانم...شهید باکری قبل از عملیات، والفجر گفته بود: دعا کنید که، خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود،و رزمندگان امروز سه دسته می شوند.1- دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند، واز گذشته خویش پشیمان می شوند.2- دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند،ودر زندگی مادی غرق می شوند.3- دسته ای بر گذشته خود وفا دار می مانند،واحساس مسولیت می کنند،که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد.خون دل خوردن سخت تر از خون دادن است.پس از خدا بخواهید،که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید،چون عاقبت دو دسته اول و دوم ختم بخیر نخواهد شد،وجزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت و دشوار خواهد بود..والسلام.



    دل سوخته ::: چهارشنبه 85/7/12::: ساعت 12:12 صبح
    محبت دوستان: نظر

    ای مردمان شده از هفت شهر عشق رحمی به ساکنان خم کوچه ها کنید

    این دستهای خسته خالی دخیلتان درد مرا به حکم اجابت دوا کنید

    کوچیده اید زود مگر صبرتان کجاست من میرسم ترا به خدا پا به پا کنید

    یک کوله بار حادثه و کوره راه باید عبور کرد برایم دعا کنید.



    دل سوخته ::: شنبه 85/7/1::: ساعت 10:19 عصر
    محبت دوستان: نظر

    سی ویکم شهریورسال 1359 روزی است که صدام عفلقی به تحریک و پشتیبانی امریکا و شیوخ عرب جنگ تمام عیاری را به نظام نوپای جمهوری اسلامی تحمیل کرد.او با بی شرمی تمام قرارداد الجزایر را برابر دوربین تلویزیونها پاره کرد و گفت: از نظرما این قراداد اعتباری ندارد و با تمام لشکریان خود به ایران حمله کرد. تجاوز نظامی عراق به ایران طولانی ترین جنگ را بعد از جنگ جهانی دوم بوجود آورد.هشت سال کشور مظلوم و توانای ایران در آتش و خون رقصید وجوانانش به همه دنیا ثابت کردند که هر دستی به قصد تعدی به سمت این مرزو بوم دراز شود قطع خواهد شد.در دوران دفاع مقدس معنویات چون اقیانوسی عظیم درمیان ملت و خصوصا جبهه ها موج می زد و نغمه های الهی لحظه ای از وزیدن باز نایستاد. هشت سال دفاع مقدس خداوند کریم لحظه ای عنایتش را از ملت ایران دریغ نکرد. محبت و برادری را در میان ملت افزون کرد و رشد و آگاهی و توان رزمی و خودباوری را در میان ملت موحد ما متبلور ساخت و شکوفایی وبالندگی عرصه صنعت، سازندگی را بدنبال داشت.

     



    دل سوخته ::: شنبه 85/6/25::: ساعت 3:6 عصر
    محبت دوستان: نظر

    <      1   2      
    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 21
    بازدید دیروز: 16
    کل بازدید :426039

    >>اوقات شرعی <<

    >> چفیه<<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    بسم رب الشهداء و الصدیقین - چفیه

    :: لینک دوستان ::

    عاشق آسمونی
    شکوفه های زندگی
    فصل انتظار
    پیاده تا عرش
    یا امیر المومنین روحی فداک
    مهاجر...
    جاده های مه آلود
    بندیر
    سجاده ای پر از یاس
    مهر بر لب زده
    جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
    .:: رایحه ::.
    عــــــــــروج
    کانون فرهنگی شهدا
    ما با ولایت زنده ایم
    شلمچه
    اسوه ها
    دریــــــــای نـــور
    نسیم قدسیان
    منادی معرفت
    سردار بی سنگر
    بوی سیب
    بادصبا
    ما تا آخرایستاده ایم
    وبلاگ گروهیِ تَیسیر
    منطقه آزاد
    یادداشتهای فانوس
    عطر یاس
    مرام و معرفت
    قافیه باران
    پاک دیده
    توشه آخرت
    یا حسین (ع)
    مشکات نور الله
    عطش
    به یاد شهدا
    مهاجر
    شهید قنبر امانی
    شاخآبه عشق
    سیرت پیشگان
    اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
    صدفی برای مروارید
    شهدا
    عرفان وادب
    سرزمین من
    علمدار دین
    شمیم یاس
    فرزند روح الله...
    خطابه
    نیم پلاک
    پر شکسته
    قافله شهداء
    برو بچه های ارزشی
    کوثر ولایت
    دوزخیان زمین
    سرخ بی نهایت
    فصل کودکی
    آسمان آبی
    سرباز ولایت
    صراط مبین
    یا زهرا(س)
    گل پیچک
    .::: رایحه وصال :::.
    به انتظار باید ایستاد!
    کشکول
    شمیم
    حاج آقا مسئلةٌ
    نسیم وحی
    لهجه سکوت
    یاد لاله ها
    مذهبی
    صدفی برای مروارید
    پاتوق جنگ نرم
    ولایت علیه السلام
    منتظر
    شیدای حسین
    کبوترانه
    عشق بی انتها
    به عشق ارباب
    شعیب ابن صالح
    یا رب الحسین
    دنیای واقعی
    باد صبا
    سیر بی سلوک
    آخر عشق
    راز و نیاز با خدا
    دو نیمه سیب
    انتظار
    علوم جهان
    نیروهای ویژه
    به راه لاله ها
    سیب سرخ
    دیده و دل
    پرستوی مهاجر
    فرزند شهید
    شمیم عطر گل یاس
    کوثر
    بانگ رحیل
    صهبای صفا
    بی نشان
    یاس کبود
    سبکبالان
    محمد حسین رنجبران
    من عرف نفسه فقد عرف ربه
    شاخه گلی برای شهید
    دفاع مقدس(راه بی پایان)
    امیرالمومنین علی(ع)
    وصال
    صبح (وبلاگ دفاع مقدس)
    کبوتر غریب
    تلنگر
    کامران نجف زاده
    چفیه یعنی عشق
    نوید شهادت
    فرهنگ شهادت
    کربلای جبهه ها یادش بخیر...
    خادم الشهداء
    عدالت خواهی
    لبیک
    ولایت،مذهبی...
    شیران لرستان
    حرفهای ناب...
    القائم
    کربلایی ها
    دل نوشته
    پلاک، شهادت
    پیام شهبند
    پلاک طلایی
    هویزه
    اذان صبح
    لاله های آسمانی
    آسمان شلمچه
    مشکاة
    یادداشتهای بی تکلف
    ساحل آسمانی
    سجده بر خاک
    بچه پرستوهای شهید
    صراط مبین
    یه منتظر
    پایی که جا ماند
    سنگر بندگی


    :: لوگوی دوستان ::

    >>موسیقی وبلاگ<<

    >>آرشیو شده ها<<
    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<